آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

نوزده ماهگیت مبارک ...........

گل دخترم به پایان نوزه ماهگی رسید و وارد بیستمین ماه زندگی شد ................. هر روز که می گذره می تونم بزرگتر شدنت رو احساس کنم ............ احساسی که در کلمات  نمی گنجه ...... گاهی کارهایی ازت می بینم که نمی تونم باور کنم این کوچولوی منه که اینقدر بزرگ شده ............. براحتی می تونی با نرم افزار انروید گوشی من کار کنی ،  براحتی  عکس و فیلم ها رو می یاری یا حتی هر بازی دیگه ای که بخوای براحتی بازی می کنی ، موزیک گوش می کنی و تنها چیزی که هنوز یاد نگرفتی باز کردن پترن گوشیه ...........اتفاقا همین دیشب با بابا سعید راجع به هوش سرشارت صحبت می کردیم ........... برخلاف اونچه که نشون می دی خیلی به اطرافت توجه داری و...
30 بهمن 1391

عکسهای جدید ..............

سلام به گل دختر شیرینم و همه خوانندگان این وبلاگ .............. عکسهای جدید از عسل مامان ...............     این سارافون زیبا رو که می بینید تن آترین جونی ............... مامان مرضیه براش بافته ...............   برای دیدن بقیه عکسها و شیرین کاریهای عسل خانم به ادامه مطلب مراجعه کنید ..................         آترین و نظافت  من مشغول تماشای تلویزیون بودم که متوجه شدم آترین هراسون داره می ره توی کابینت آشپزخونه دنبال جارو دستی ............. گفتم چیزی نگم  ببینم چکار می خواد بکنه ........ رفت و جارو دستی رو آورد و مشغول جارو کشیدن روی مبل شد ............. من متعج...
28 بهمن 1391

کفشهای آترین گلی

سلام  گلم ، فکر کردم شاید  برات جالب باشه که از کفشهای نوزادی و کودکیت عکس داشته باشی  ، آخه بخاطر کمبود جا امکان نگهداری اونا نیست ............... یا شاید بهتر باشه بجای نگه داشتنشون اونها رو به نی نی های دیگه هدیه کنیم تا اونها هم ازشون استفاده کنن. ............. اولین عکس مربوط به هدیه خاله زهراست .............     دومین عکس هم مربوط به پاپوش نوزادی نی نی مامانه که از هایپر استار برات خریدم ....................     عکس بعدی هم باز پاپوش نوزادی  که واسه خرید سیسمونی تهیه کردم ................   عکس بعدی مربوط به اولین کفش آترین جونه مامانه که اونم تو خرید سیسمونی بو...
28 بهمن 1391

مروارید شانزدهم آترین

  تبریک تبریک                            هزاران بار تبریک   بالاخره سر و کله دندون نیش دخملی هم پیدا شد...............   جالب اینه که سرو کله هر 4 تا مروارید همزمان با هم پیدا شده ........... و عجیب تر از اون اینه که نه خبری از درد هست و نه خبری از تب .............. (خیلی عجیبه ) بزنم به تخته چون هنوز کامل در نیومدن   عزیز دلم واسه در اومدن 4تا دندون تخت هات (حدود 2 ماه پیش )نزدیک به 4 روز تب ودرد شدید داشتی و تو این 4 روزه لب به غذا نزدی ، طوری که حسابی ما رو ...
17 بهمن 1391

احوالات ما و آترین گلی در اثنای هجده ماهگی

  این روزها شیرین و شیرین و شیرینی ......... احساس می کنم که بیشتر و بیشتر از قبل عاشقتم نفس مامان این روزها همه حرفهام رو متوجه می شی ، منو می فهمی و درکم می کنی .......... این روزها سعی می کنی باهام حرف بزنی و  بهم ابراز علاقه می کنی و این قشنگترین احساسیه که داشتم ..........   عروسک مورد علاقت همچنان آقا خرگوشه است ........ دلت می خواد باهاش بخوابی ، غذا بخوری و حموم بری حتی موقع رفتن به مهمونی هم گاهی با خودت می بریش ........   جدیدا به میمونی که یه موز تو دستش گرفته و با گرفتن موزش شروع می کنه به داد و فریاد علاقه نشون می دی (البته باید بگم که اولین بار حسابی ازش ترسی...
4 بهمن 1391

دخترم یک سال و نیمه شد

    سلام به گل دختر عزیزم  و همه خواننده های گل این وبلاگ         دوباره برگشتم با یه کوله بار از نانوشته های چند ماه گذشته .... کلام اول اینکه   ١٨ ماهگیت مبارک  زندگی مامان   روز شنبه ٣٠ دی ماه ٩١ بردمت برای واکسن ١٨ ماهگی  و آخرین واکسن دوران کودکیت رو هم زدی و فعلا خیال مامان راحت شد تا واکسن قبل از مدرسه ..........عسلکم با وجود اینکه یه آمپول حسابی به رون پای خوشگلت زده بودی بازم از تلاش و تقلا واسه دویدن و بالا پایین پریدن برنداشتی و خدا رو شکر که خیلی درد و تب شدید نداشتی     وزن عسل مامان در ١٨...
3 بهمن 1391
1